خسته و پریشانم در غم تو گریانم از همه گریزانم تا رهد ز تن جانم
تو که گفتی به پیش من بمان چرا چنین نهان مرا به حال خود رها کردی
چرا ندیده ای که از غمت فغان رود به آسمان چه گویمت مرا فدا کردی
مگر که جان به لب رسدکه یادت از نظر رود چرا تو بی خبر ز ما رفتی
چه میشود عیان شوی مرا عزیز جان شوی بگو چرا بگو کجا رفتی
دیده بر ره ات دارم در دل شب تارم در غم تو بیمارم تا دوباره برگردی
به هر کرانه رفته ای به یک بهانه رفته ای دلم نشانه رفته ای بجویم ات ز بی نشانها
دوباره پیش من بیا ببین که می شود به پا هوای شور و نغمه ها به کوه ودشت و آسمانها
ببین که دل شکسته ام به گوشه ای نشسته ام به جز تو دل نبسته ام دمی بمان به پیش من عزیز جانم
ز دیده خون شود روان به یادت ای امید جان ز چشم من مشو نهان که در فراغ روی تو رسد خزانم
دیده بر ره ات دارم در دل شب تارم در غم تو بیمارم تا دوباره برگردی
www.1377textmusic.rozblog.com